جدول جو
جدول جو

معنی بدرود گفتن - جستجوی لغت در جدول جو

بدرود گفتن
بدرود کردن، وداع کردن
ترک کردن، رها کردن، واگذاشتن، وانهادن، واهشتن، واهلیدن، هلیدن، چپ دادن، یله کردن
تصویری از بدرود گفتن
تصویر بدرود گفتن
فرهنگ فارسی عمید
بدرود گفتن
بدرود کردن
تصویری از بدرود گفتن
تصویر بدرود گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
بدرود گفتن
((~. گُ تَ))
خداحافظی کردن
تصویری از بدرود گفتن
تصویر بدرود گفتن
فرهنگ فارسی معین
بدرود گفتن
خداحافظی کردن، وداع گفتن، تودیع کردن، بدرود کردن، ترک کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(پَ / پِ یِ کَ مَ دَ)
درود کردن. خداحافظ کردن. وداع کردن. (ناظم الاطباء). تصلیه. (از منتهی الارب) ، درود دادن. سلام کردن. دعای خیر گفتن. آفرین و تحیت گفتن:
سوی طالقان آمد و مرورود
سپهرش همی داد گفتی درود.
فردوسی.
همی خورد هرکس به آوای رود
همی گفت هرکس به شادی درود.
فردوسی.
آمد از اورنگ بزرگی فرود
دست به گل درزد و گفتش درود.
میرخسرو (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(پَ / پِ گَ دی دَ)
تکلم به دروغ. سخن گفتن به دروغ. سخن ناراست گفتن. کذب گفتن. ابتشاک. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). ابطال. اختراص. اختراق. ازدهاف. ازهاف. افتراء. (منتهی الارب). افک. (دهار) (ترجمان القرآن جرجانی). افناد. بشک. (تاج المصادر بیهقی). بهت. بهتان. (دهار) .تخرص. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). تخرق. تخلق. تزعم. تزنید. تزید. تسرج. تکذاب. تکذب. تمساح. (منتهی الارب). تمنی. (دهار) (تاج المصادر بیهقی). تهنید. جلط. خدب. (منتهی الارب). خرص. خرق. خلق. (دهار) (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان القرآن جرجانی). دجل. (منتهی الارب). سدج. (تاج المصادربیهقی). سرج.عشر. عضه. عضهه. عضیهه. غمص. (منتهی الارب). فجور. (دهار) (ترجمان القرآن جرجانی). فرش. فنک. قت ّ.کاذبه. (تاج المصادر بیهقی). کذاب [ک / ک ذذ] . کذب [ک / ک ذ] . کذبه. (منتهی الارب) (دهار). لخاء. متع. محج. مخرفه. مذمذه. مسح. ملاخاه. ملذ. مین. نمش. ولعان. هث ّ. (منتهی الارب) :
ور ایدون که پیش تو گویم دروغ
دروغ اندر آرد سر من به یوغ.
بوشکور.
همی گفت با وی گزاف و دروغ
مگر کاندر آرد سرش را به یوغ.
بوشکور.
تو بردی از این پادشاهی فروغ
همی چاره جستی و گفتی دروغ.
فردوسی.
به جان و سر پهلوان زمین
که چیزی نگویم دروغ اندرین.
فردوسی.
شما را خورد آتش پرفروغ
تو دانی کزین در نگفتم دروغ.
فردوسی.
چون مقرر گشت که دروغ گفته است سزای وی بفرمود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 331). از دروغ گفتن دور باشید. (تاریخ بیهقی ص 339). در خلوت که با کسی سخن میراند [غازی] ناامیدی می نمود و می گریست و یکی ده می کردند و دروغها می گفتند و بازمیرسانیدند. (تاریخ بیهقی ص 230). خواجه گفت درخواستم تا مردی مسلمان در میان کار من باشد که دروغ نگوید. (تاریخ بیهقی).
دروغ از بنه آبرو بسترد
نگوید دروغ آنکه دارد خرد.
اسدی.
که گفت پیرزن از میوه می کند پرهیز
دروغ گفت که دستش نمی رسد به ثمار.
سعدی.
عاشق گل دروغ می گوید
که تحمل نمی کند خارش.
سعدی.
که گفت من خبری دارم از حقیقت عشق
دروغ گفت گر از خویشتن خبر دارد.
سعدی.
اگر راست می خواهی از من شنو
جهان دیده بسیار گوید دروغ.
سعدی.
دروغ گفتن به ضرب شمشیر ماند اگر جراحت درست شود نشان همچنان بماند. (گلستان). اشتراط، دروغ صریح گفتن بر کسی. (تاج المصادر بیهقی). اعتباط، دروغ گفتن بی سبب و بهانه. اهتبال، دروغ بسیار گفتن. (از منتهی الارب). تخریق، بسیار دروغ گفتن. (از منتهی الارب) .بسی دروغ گفتن. (دهار). تکذب، به تکلف دروغ گفتن. (دهار). تلفیق، دروغ و باطل گفتن. جلط، دروغ گفتن و سوگند یاد کردن. (از منتهی الارب).
- امثال:
از بس دروغ گفته کلۀ کلاهش سوراخ شده، به مزاح، به کودکانی که درز کلاه شکافته یا سر کلاه دریده دارند گویند. (امثال و حکم).
پشت سر مرده دروغ می گویند، در صورتی که من زنده و حاضرم چگونه از زبان من دروغ می سازند. (امثال و حکم)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دروغ گفتن
تصویر دروغ گفتن
سخن ناراست گفتن کذب گفتن مقابل راست گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرود گفتن
تصویر سرود گفتن
تغنی کردن آواز خواندن، ساختن سرود
فرهنگ لغت هوشیار
اگر بیند پادشاه دروغ می گفت، دلیل که مردم نکوهش و بدی او گویند و حرمت و آبروی او برود. جابر مغربی
دروغ گفتن در خواب، دلیل بر فساد دین است. اگر بیند که گواهی به دروغ می دهد، دلیل که دین او تباه شود و تاویلش به خلل است. محمد بن سیرین
فرهنگ جامع تعبیر خواب
تصویری از دروغ گفتن
تصویر دروغ گفتن
يكذب
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از دروغ گفتن
تصویر دروغ گفتن
Lie
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دروغ گفتن
تصویر دروغ گفتن
mentir
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از دروغ گفتن
تصویر دروغ گفتن
lügen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دروغ گفتن
تصویر دروغ گفتن
嘘をつく
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از دروغ گفتن
تصویر دروغ گفتن
جھوٹ بولنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از دروغ گفتن
تصویر دروغ گفتن
মিথ্যা বলা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از دروغ گفتن
تصویر دروغ گفتن
โกหก
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از دروغ گفتن
تصویر دروغ گفتن
kusema uongo
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از دروغ گفتن
تصویر دروغ گفتن
yalan söylemek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از دروغ گفتن
تصویر دروغ گفتن
거짓말하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از دروغ گفتن
تصویر دروغ گفتن
לשקר
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از دروغ گفتن
تصویر دروغ گفتن
брехати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از دروغ گفتن
تصویر دروغ گفتن
झूठ बोलना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از دروغ گفتن
تصویر دروغ گفتن
berbohong
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از دروغ گفتن
تصویر دروغ گفتن
liegen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از دروغ گفتن
تصویر دروغ گفتن
лгать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دروغ گفتن
تصویر دروغ گفتن
mentire
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از دروغ گفتن
تصویر دروغ گفتن
mentir
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از دروغ گفتن
تصویر دروغ گفتن
撒谎
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از دروغ گفتن
تصویر دروغ گفتن
kłamać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از دروغ گفتن
تصویر دروغ گفتن
mentir
دیکشنری فارسی به اسپانیایی